کیست که بىعیب باشد؟ و کیست که خود را بىعیب بداند؟
آیا شگفت نیست؟... چشمى که در دیگران صدها عیب مىبیند، عیوبخویش را یا نمىبیند، یا نمىخواهد ببیند. این «حب نفس» است که چنینکوردلى براى آدمى پدید مىآورد.
کلامحبت چنین است و علاقهمندى به هر چیز، انسان را «کر» و «کور»مىکند تا ضعفها و عیوب آن را نبیند و نشنود.
حضرت رسولصلى الله علیه وآله فرمود: «خوشا آنکه پرداختن به عیوبش، او را ازعیوب دیگران باز دارد».
با نگاه و دیدهاى که به نقادى و ارزیابى دیگران و حرفها خصلتها وعملکردشان مىپردازى، به خویش هم بنگر. اگر آنچه را در دیگران،ناپسند و زشت مىشمارى، در خودت نبود، خدا را شاکر باش. و الا اگر همانعیب و نقص را خود داشتى...
راستى، داستان طعنه زدن سیر به پیاز را در شعر «پروین اعتصامى»خواندهاى؟
عادت کردهایم که عیب خود را نبینیم، یا براى آن محملى پیدا کنیم.این گریز از واقعیت است. شجاع کسى است که با صراحت آینه، صادقانهبرخورد کند و خود را فریب ندهد و سر وجدان خویش کلاه نگذارد!
بزرگان، دشمنى را که عیب تو را بگوید، بهتر از دوستى دانستهاند که آنرا پنهان سازد چرا این کار را خودمان نکنیم؟
تشکیل یک جلسه جدى و محرمانه براى «انتقاد از خویش» چه عیبىدارد؟ انسان عیبدار اگر به چاره بیندیشد و بیمار به فکر درمان بیفتد، بهتراز پردهپوشى بر عیوب و کتمان درد است.
بد، بد است، چه از ما و چه از دیگران.
و... عیب هم، زشت است، چه در ما و چه در دیگران.
هم چشم گشودن به روى «عیب خویش» فضیلت است،
هم چشم بستن به روى «عیب دیگران».
به فرموده حضرت رسولصلى الله علیه وآله: انسان آن قدر عیب دارد که پرداختن بهآنها او را مشغول به خود سازد و به عیبجویى دیگران نپردازد! اما دشوارىکار در اینجاست که انسان عیب خود را هنر مىبیند و توجیهگر ضعفها وکاستیهاى خویش است.
راستى... چه باید کرد؟
نشست و برخاستبا خبرگان عیب شناس و بصیر که حساس و دقیقند،مىتواند آینهاى باشد که کاستیهاى ما را به ما بنماید. اگر اهل دقتباشیم،گاهى اشارهها، کنایهها، نگاهها و برخوردهاى اهل نظر و محاسبه، حامل«پیام» است و مىتواند «خط» بدهد.
چه عیب دارد که از دوستانمان بخواهیم عیوب ما را به ما تذکر دهند؟
نه از روى کین، بلکه با انگیزه تذکر و خیرخواهى،
نه به قصد ویران کردن، بلکه با هدف ساختن،
نه پیش دیگران و به قصد رسواسازى، بلکه خصوصى، در گوشى،برادرانه، دلسوزانه و اصلاحگرانه!
نه به عنوان ضربه، بلکه به صورت «هدیه». آنگونه که امام صادقعلیه السلاممىپسندید و توصیه مىفرمود.
اینجاست که «جهادى عظیم» لازم است و گذشتى فداکارانه از دوسوى: یکى آنکه تذکر مىدهد، دیگرى آنکه تذکر مىشنود.
جز انسانهاى با شهامت، کسى حاضر نمىشود که خویشتن را درمعرض نگاههاى نقاد و کنجکاو قرار دهد و نتیجه را هم، هر چه بودبپذیرد! و جز انسانهاى ارزشى، کسى حاضر نمىشود که به قصه خدمتبهدوست، بدون مجامله و کتمان و مداهنه، خطاهاى دوست صمیمىاش رابگوید.
راستى که یافتن چنین دوستانى دشوار است، و «تداوم دوستى» با این اوصاف، دشوارتر!
محمد مهدی شیرشکن(شنبه 85 مرداد 14 ساعت 3:30 عصر )
دیدگاههای دیگران () |