سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از همه جا از همه چیز ...

اوقات شرعی
دوستت، برادر تنی توست، حال آن که هر برادرِ تنی تو، دوستت نیست . [امام علی علیه السلام]

:: ParsiBlog ::KhazoKhil ::

 
 
منوی اصلی

 RSS 
خانه
شناسنامه
پست الکترونیک
ورود به بخش مدیریت


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 30101

 
 
درباره خودم
از همه جا از همه چیز ...
مدیر وبلاگ : محمد مهدی شیرشکن[32]
نویسندگان وبلاگ :
ali mohabbat (@)[0]


محمد مهدی شیرشکن متولد شهر علم و دانش شهر عزیز قزوین دوستدار ورزشهای رزمی به خصوص وینگ چون(wing tsjun) عاشق وطن و دوست دار تمام ایرانی ها
 
 
لوگوی وبلاگ
 
 
خبرنامه
 
 
طراح قالب

 طراح : پایون  

 
 
آرشیو

یادداشت های قدیمی
یادداشت های قدیمی 2
زمستان 1385
پاییز 1385

 
 
لینک دوستان


شعر نو و کلاسیک

 
 
وضعیت در یاهو

یــــاهـو  

 
 
«فرستادن مسلم به کوفه»


در فرستادن آن حضرت مسلم بن عقیل را به جانب کوفه


چون رسل و رسائل کوفیان بیوفا از حد گذشت تا آنکه دوازده هزار نامه نزد حضرت سیدالشهداء علیه السلام جمع شد لاجرم آن جناب نامه‌ای به این مضمون جواب آنها نگاشت:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

این نامه‌ایست از حسین بن علی به سوی گروه مسلمانان و یا مؤمنان کوفیان.

اما بعد به درستی که هانی و سعید آخر کس بودند از فرستادگان شما برسیدند و مکاتیب شما را برسانیدند بعد از آنکه رسولان بسیار و نامه‌های بیشمار از شماها به من رسیده بود و بر مضامین همه آنها اطلاع یافتم و حاصل جمیع آنها این بود: که ما امامی نداریم به زودی به نزد ما بیا شاید که حق تعالی ما را به برکت تو بر حق و هدایت مجتمع گرداند. اینک به سوی شما فرستادم برادر و پسر عم وثقة اهل بیت خویش مسلم بن عقیل را پس اگر بنویسد به سوی من که مجتمع شده است رأی عقلاء و دانایان و اشراف شما بر آنچه در نامه‌ها درج کرذه بودید، همانا من به زودی به سوی شما خواهم آمد. انشاء الله، پس قسم به جان خود که امام نیست مگر آنکسی که حکم کند در میان مردم به کتاب خدا و قیام نماید در میان مردم به عدالت و قدم از جاده شریعت مقدسه بیرون نگذارد و مردم را بر دین حق مستقیم دارد، والسلام.

 ادامه مطلب...

محمد مهدی شیرشکن(یکشنبه 85 بهمن 1 ساعت 5:53 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
خواص تناوبی عنصرها
ا

محمد مهدی شیرشکن(یکشنبه 85 آذر 26 ساعت 5:23 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
از صحیفه سجادیه

با سلام . آنچه می خوانیم از صحیفه سجادیه و از دعای چهل و پنجم است . این دعا ، دعای وداع با ماه رمضان است . ادامه مطلب قبل ( طی الزمان ) ، انشا الله در یادداشت بعد .

 

خداوندا

ای کسی که گفته ای مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم

و گفته ای مرا بخوانید تا شما رااجابت کنم

نعمت های تو در بین ما چه آشکار و پیدا و بخششهایت بر ما چه فراوان است

خداوندا

تو از بین همه زمانها و روزها ، ماه رمضان را انتخاب کردی

و آن را بر تمام اوقات سال مقدم داشتی

خداوندا

این ماه در بین ما همچون یاری نیکو بود

و بهترین سودهای جهان را به ما رساند

سپس آن هنگام که زمانش فرا رسید ، از ما جدا شد

پس اینک ما با رمضان وداع می کنیم

همچون وداع با کسی که جدایی از او بر ما سخت و ناگوار است

و روی گردانیدن او از ما موجب حزن است

سلام بر تو

ای بزرگترین ماه خدا

و ای عید اولیاء خدا

سلام بر تو ای ارزشمندترین اوقاتی که با ما همراه بودی

سلام بر تو

ای مونسی که وقتی آمدی با ما انس گرفتی

و وقتی از کنار ما رفتی غمگینمان کردی

سلام بر تو ای همنشینی که در کنار تو قلبها نرم شد

سلام بر تو که قبل از آمدنت منتظرت بودیم و فبل از رفتنت در حزن و اندوهیم

سلام بر تو و بر فضل تو که ما از آن محروم شدیم

خداوندا

در این ماه اگر به گناه بزرگ و یا کوچکی نزدیک شدیم

و یا حرمت کسی را زیر پا گذاشتیم

بر ما ببخش

خداوندا مصیبت واندوه ما را در غم رفتن این ماه خودت جبران کن

خداوندا  توبه  ما را بپذیر و از ما راضی باش

تو که بر هر کاری توانایی

 

دوستان عزیزم ، باور کنید که معلوم نیست  تا  بازگشت ماه رمضان سال آینده ، باز هم فرصت داشته باشیم . باور کنیم که وقت تنگ است ....

 

.... خود را به مردن بزن

وقت تنگ است

خود را به مردن بزن

دیر است

پرنده زیبای من

 



محمد مهدی شیرشکن(دوشنبه 85 آبان 22 ساعت 5:56 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
حکایتی دیگر در مورد طی الزمان

سلام . قبل از اینکه ماجرایی دیگر در مورد طی الزمان از کتاب « روح مجرد» نوشته علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی را نقل کنم ، سایت این کتاب و سایر آثار علامه طهرانی را که یکی از دوستان پرسیده بود ، خدمت ایشان و سایر دوستان معرفی می کنم :

http://www.maarefislam.com

در این کتاب پس از ذکر ماجرایی که شرح آن در دویادداشت قبلی آمد ، علامه چنین ادامه می دهد :

« ... واما یک حکایت شنیدنی را در باره این موضوع ، سعید ابن فرقانی در کتاب مشارق الدراری ، که شرح تائیه ابن فارض است ، نقل کرده است .

... من که نویسنده این حروفم ، شنیدم از شیخ بزرگوار طلحه عراقی ، که گفت من از شیخ : شیخ زاده عمادالدین فرزند شیخ الشیوخ شهاب الدین سهروردی شنیدم که گفت :

وقتی در خدمت پدرم شیخ الشیوخ به حج رفتم . روزی در اثنای طواف ، شیخی دیدم که خلق در عین طواف بدو تقرب و تبرک می نمودند . اصحابنا مرا به نزد وی به فرزندی شیخ الشیوخ تعریف کردند و آن شیخ مرا ترحیب فرمود وبر سرم بوسه ای داد . و چون پس از اتمام مراسم به خدمت شیخ رجوع کردیم اصحابنا گفتند که : شیخ را به شیخ عیسی مغربی ، نمودیم و ترحیب عظیمش کرد و بر سرش بوسه داد . و شیخ الشیوخ عظیم بشاشت و استبشار فرمود .

آنگاه جماعت اصحابنا به ذکر شمایل این شیخ عیسی مشغول شدند و از آن جمله شنودیم که او را در شبانه روزی هفتاد هزار ختمه ورد است . پس از شیخ الشیوخ سوال کردند که این از چیست ؟

شیخ فرمود که از باب بسط زمان است . چه حق تعالی چنانکه به نسبت با بعضی اولیاء که اصحاب خطوه اند مکان را منقبض می گرداند تا راه یکساله را به روزی می روند ، همچنین به نسبت با بعضی که اصحاب لحظه و لمحه اند زمان را منبسط می کند تا عین زمانی که به نسبت با خلقی دیگر ، یک ساعت باشد ، به نسبت با ایشان پنج و ده سال ظاهر می شود .

پس شیخ الشیوخ بر صدق این قضیه حکایت زرگر صوفی که مشهور است از مریدان شیخ ابن سکینه و بستن او سجاده های صوفیان را روز جمعه در میزر ، برای ان که تا به جامع برد ، و رفتن او بر کنار دجله برای غسل جمعه ، و جامه ها بر کنار دجله نهادن ، و در دجله غوطه خوردن ، و در مصر ظاهر شدن ، و آنجا در مصر دختر زرگری را به زنی خواستن ، واز او فرزندان تولید کردن ، و بعد از هفت سال باز در نیل مصر غوطه خوردن ، و باز در بغداد بر سر جامه های خودش سر بر آوردن ، و جامه ها را به جای خود یافتن ، و رفتن به خانقاه ، و سجاده ها همچنان بسته به بند خودش دیدن ، و گفتن صوفیان که : زود سجاده ها به جامع ببر و بینداز که ما منتظر تو نشسته ایم ،، ایراد فرمود و فرمود که : این حال بر این صوفی زرگر طاری گشت که ساعتی به نسبت با او و اهل بیت او هفت سال زمانی ظاهر شد بعد از تفحص کردن و آن فرزندان او را که در آن هفت سال متولد شده بودند به بغداد نقل کردن ، بنا بر آن بود که آن صوفی زرگررا در معنی این آیت اشکالی در دل افتاده بود : ( فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه ) حق تعالی بر ای رفع اشکال او را این حال بر او ظاهر کرد تا ایمانش به حقیقت این آیت قوی شود . والله الهادی »

 



محمد مهدی شیرشکن(دوشنبه 85 آبان 22 ساعت 5:55 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
کلام خدا

آیاتی از سوره لقمان :

 

* و از مردمان کسی هست که خریدار سخنان بیهوده است تا بی هیچ علمی ( مردم را) از راه خدا گمراه کند و آن را به ریشخند گیرد .

 

* و انسان را در حق پدر و مادرش سفارش کردیم ، که مادرش او را با ضعف روزافزون آبستن بوده است و از شیر گرفتن او دو سال به طول انجامیده ، پس برای من و پدر و مادرت سپاس بگذار .

 

* اگر ( عملی) همسنگ دانه خردلی باشد و آنگاه در دل تخته سنگی ، یا در آسمانها و یا در زمین نهفته باشد ، خداوند آن را به میان می آورد .

 

* و رویت را از مردم بر مگردان و در زمین خرامان راه نرو ، چرا که خداوند هیچ متکبر فخر فروشی را دوست ندارد .

 

* و هرکس روی دلش را به سوی خداوند نهد و نیکوکار باشد ، به راستی که دست در دستاویزی استوار زده است و سرانجام هر کاری با خداوند است .

 

* و اگر آنچه درخت در زمین هست قلم شود ، و دریا ( چون مرکب باشد) و سپس هفت دریا به آن اضافه شود ، کلمات الهی به پایان نمی رسد .

 

* هیچ کس نمی داند که فردا چه به دست می آورد و هیچ کس نمی داند که در کدامین سرزمین می میرد .

 



محمد مهدی شیرشکن(دوشنبه 85 آبان 22 ساعت 5:54 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
داستان آن موذن زشت آواز

داستانی از مثنوی با هم می خوانیم :

داستان موذنی بد صدا و مدعی  بد آوایی که کافران را به اسلام می خواند ....

یک موذن داشت  بس آواز بد  /  در میان  کافرستان  بانگ زد

 چند گفتندش  ، مگو بانگ نماز  /  که شود جنگ و  عداوتها دراز

 او ستیزه کرد و پس بی احتراز  /  گفت در کافرستان  بانگ  نماز

 مولانا چنین ادامه می دهد که هنگامی که این موذن زشت آواز به نصیحت دوستان گوش نکرد و کار خویش به پیش برد ، کافری پرسان پرسان ، با حلوا و هدیه سراغ او آمد :

 شمع و حلوا با چنان جامه لطیف  /  هدیه آورد و  بیامد  چون  الیف

 پرس پرسان کین موذن گو کجاست  /  که صلا و بانگ او راحت فزاست

 و هنگامی که از او می پرسند که کجای آواز این موذن بد آوا راحت فزاست؟ چنین پاسخ می دهد که:

 دختری دارم لطیف و بس سنی  /  آرزو می بود   او را   مومنی

 هیچ این سودا نمی رفت از سرش  /  پندها   می داد    چندین   کافرش

 در دل  او   مهر ایمان  رسته  بود  /  همچو مجمر بود این غم ، من چو عود

 هیچ چاره می ندانستم  در آن  /  تا فرو خواند این موذن آن اذان

 گفت دختر چیست این مکروه بانگ ؟  /  که به گوشم آمد این دو چار  دانگ؟

 من همه عمر اینچنین آواز زشت  /  هیچ نشنیدم در این دیر و کنشت

 خواهرش گفتش که این بانگ اذان  /  هست  اعلام  و  شعار  مومنان !

 .... دختر باور نمی کند و از دیگران هم پرس و جو می کند که این آواز زشت چیست و چنین می شنود که این آواز مسلمانی است ....

 چون یقین گشتش رخ او زرد شد  /  از  مسلمانی  دل  او  سرد  شد

 و مرد کافر  شادی کنان می گوید  که با این اذانی که تو دادی من از این پس با خیال راحت خواهم خفت ....

 حالا حکایت ماست !



محمد مهدی شیرشکن(دوشنبه 85 آبان 22 ساعت 5:53 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
حج تکرار تمام صحنه‌هاى عشق‌آفرین زندگی یک انسان است
… حج، تنها حرکات و اعمال و لفظ ها نیست و با کلام و لفظ و حرکت خشک انسان به خدا نمى رسد. حج کانون معارف الهى است که از آن محتواى سیاست اسلام را در تمامی زوایاى زندگى باید جست و جو کرد. حج تجلى و تکرار همه صحنه‌هاى عشق‌آفرین زندگی یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیا است و مناسک حج، مناسک زندگى است و از آن جا که جامعه امت اسلامى از هر نژاد و ملیتى باید ابراهیمى شوند تا به خیل امت محمد(ص) پیوند خورد و یکى گردند و ید واحده شود، حج تنظیم و تمرین و تشکل این زندگی توحیدى است. مسلما حج بى روح و بى تحرک و قیام، حج بى‌برائت، حج بى‌وحدت و حجى که از آن هدم کفر و شرک برنیاید حجّ نیست.

از تمام دوستان طلب حلالیت می کنم اگر به هر نحوی دلشان را آزردم معذرت می خواهم اگر خدا بخواهد فردا شب عازمم برای زیات دوست به یاد شما خواهم بود



محمد مهدی شیرشکن(پنج شنبه 85 مرداد 26 ساعت 10:15 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
زندگی

یک روز زندگی



محمد مهدی شیرشکن(پنج شنبه 85 مرداد 26 ساعت 6:18 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
یک جرعه حکمت

آن‏گونه که یک باغبان، بوستانهاى سرسبز و گلهاى شاداب تربیت‏مى‏کند،

و آن‏گونه که یک کشاورز نمونه، مزرعه خود را به بهترین صورت‏مطلوب در مى‏آورد، و آن‏سان که یک اسب‏سوار، اسب خودش را به حرکتهاى مناسب و بجاو انعطاف پذیرى در مواقع مختلف و لازم، عادت مى‏دهد،

 

انسان هم باید به عنوان باغبان دل و جان، به «تربیت‏خویش‏»بپردازد.

آنچه در فرهنگ دینى ما به نام «تادیب نفس‏» مطرح است، همین‏ادب کردن و تربیت‏خویشتن است.

 

مگر همیشه باید به دیگران تذکر داد؟ خودمان که محتاج‏تریم.

مگر همیشه باید به کار و رفتار این و آن دقت کرد و خوب و بد راشناخت و تذکر داد و داورى کرد؟ خودمان هم بى‏نیاز از تذکر یا «ارزیابى‏خویش‏» نیستیم.

 

به یک نمونه از روشهاى تعلیمى و خودسازى از زبان حضرت على‏علیه السلام‏دقت کنیم که فرمود:

«کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک‏

 

براى نشان دادن اینکه خودت را ادب و تربیت کرده‏اى، همین کافى‏است که از آنچه در دیگران بد و ناپسند مى‏دانى، اجتناب و پرهیز کنى.عجبا!... این حرف را سعدى هم به بیانى دیگر، از قول لقمان حکیم چنین‏آورده است:

 

«لقمان را گفتند: ادب از که آموختى؟

گفت: از بى‏ادبان! هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، ترک آن را برخودم لازم دیدم

حال، مى‏توانیم به خودمان نمره و امتیاز بدهیم:

 

آیا واقعا از آنچه در دیگران زشت و ناپسند مى‏دانیم، پرهیز مى‏کنیم؟مثلا اگر کسى به ما بى‏اعتنایى کند، یا پشت‏سر ما حرف بزند، یا نوبت ما راغصب کند، ناراحت مى‏شویم و اگر در ایام امتحان یا هنگام مطالعه، کسى‏مزاحم ما شود، او را بى‏فرهنگ و بى‏تعهد مى‏دانیم.

 

خودمان چگونه‏ایم؟... آیا مواظبیم که نسبت‏به دیگران بى‏احترامى وبى‏اعتنایى و غیبت و حق‏کشى و مزاحمت نداشته باشیم؟

 

مراعات این، نشانه «ادب‏» از دیدگاه حضرت على‏علیه السلام است.

اگر صفتى ناپسند است، در همه و از همه زشت است، حتى اگر در خودما باشد.

مگر ما با دیگران چه فرقى داریم؟

 

برخورد «کریمانه‏» با دیگران، مرتبه‏اى والاتر از کمال روحى را نشان‏مى‏دهد ونشانه عظمت‏روحى وهمت‏بلنداست واین یک‏«هنر بزرگ‏»است.

 

هنر آن نیست که بدى را با بدى، تندى را با تندى و خشونت را بارفتارى خشن‏تر، پاسخ دهى.

 

اگر «ظرفیت روح‏» و «کرامت نفس‏» داشتى و توانستى پرخاشها وخشونتهاى دیگران را با «متانت‏» و «نرمش‏» جواب دهى، آنگاه لذت‏پیروزى بدون لشگر و یاور را خواهى‏چشید و عقب‏نشینى حریف‏راخواهى‏دید.

 

امام سجادعلیه السلام از خدا توفیق مى‏طلبد که در برابر نیرنگ‏بازى وفریبکارى دیگران، خیرخواهانه برخورد کند و با آنان که کناره‏گیرى وجدایى پیش مى‏گیرند، احسان و نیکى کند و به محروم‏کنندگان بخشش‏کند، با قطع رحم کنندگان صله رحم داشته باشد، نسبت‏به کسانى که او را«غیبت‏» مى‏کنند، یاد نیکو داشته باشد و به جاى افشاى عیوبشان،خوبیهایشان را بازگوید، از خوبى‏ها تشکر کند و از بدیها چشم بپوشد .

 

این، همان برخورد «کریمانه‏» است که هنر مردان بزرگ و روحهاى‏متعالى و جانهاى پاک شده از غرور و منیت است و روح معاشرت زیبا درجامعه مکتبى است.

 

اگر کسى به تو بى‏مهرى و بى‏اعتنایى کرد، یا از تو به احترام یاد نکرد، یاخوبیهاى تو را نادیده گرفت، هم مى‏توانى بى‏اعتنایى و بى‏حرمتى وناسپاسى کنى، که همان «مقابله به مثل‏» است و از همه کس بر مى‏آید،هم مى‏توانى ضعف و خطاى او را نادیده بگیرى، احترام کنى، خوبیهایش‏را بگویى و تقدیر کنى، که این رفتار، «برخورد کریمانه‏» و یک «هنر» است.

 

این است که مانند یک تابلوى هنرى، جاودانه‏مى‏درخشدوماندگاراست

محمد مهدی شیرشکن(جمعه 85 مرداد 20 ساعت 2:9 صبح )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
نقادى خویشتن

کیست که بى‏عیب باشد؟ و کیست که خود را بى‏عیب بداند؟

آیا شگفت نیست؟... چشمى که در دیگران صدها عیب مى‏بیند، عیوب‏خویش را یا نمى‏بیند، یا نمى‏خواهد ببیند. این «حب نفس‏» است که چنین‏کوردلى براى آدمى پدید مى‏آورد.

 

کلامحبت چنین است و علاقه‏مندى به هر چیز، انسان را «کر» و «کور»مى‏کند تا ضعفها و عیوب آن را نبیند و نشنود.

 

حضرت رسول‏صلى الله علیه وآله فرمود: «خوشا آنکه پرداختن به عیوبش، او را ازعیوب دیگران باز دارد».

 

با نگاه و دیده‏اى که به نقادى و ارزیابى دیگران و حرفها خصلتها وعملکردشان مى‏پردازى، به خویش هم بنگر. اگر آنچه را در دیگران،ناپسند و زشت مى‏شمارى، در خودت نبود، خدا را شاکر باش. و الا اگر همان‏عیب و نقص را خود داشتى...

راستى، داستان طعنه زدن سیر به پیاز را در شعر «پروین اعتصامى‏»خوانده‏اى؟

 

عادت کرده‏ایم که عیب خود را نبینیم، یا براى آن محملى پیدا کنیم.این گریز از واقعیت است. شجاع کسى است که با صراحت آینه، صادقانه‏برخورد کند و خود را فریب ندهد و سر وجدان خویش کلاه نگذارد!

 

بزرگان، دشمنى را که عیب تو را بگوید، بهتر از دوستى دانسته‏اند که آن‏را پنهان سازد چرا این کار را خودمان نکنیم؟

 

تشکیل یک جلسه جدى و محرمانه براى «انتقاد از خویش‏» چه عیبى‏دارد؟ انسان عیب‏دار اگر به چاره بیندیشد و بیمار به فکر درمان بیفتد، بهتراز پرده‏پوشى بر عیوب و کتمان درد است.

 

بد، بد است، چه از ما و چه از دیگران.

و... عیب هم، زشت است، چه در ما و چه در دیگران.

هم چشم گشودن به روى «عیب خویش‏» فضیلت است،

هم چشم بستن به روى «عیب دیگران‏».

 

به فرموده حضرت رسول‏صلى الله علیه وآله: انسان آن قدر عیب دارد که پرداختن به‏آنها او را مشغول به خود سازد و به عیبجویى دیگران نپردازد! اما دشوارى‏کار در اینجاست که انسان عیب خود را هنر مى‏بیند و توجیه‏گر ضعفها وکاستیهاى خویش است.

 

راستى... چه باید کرد؟

 

نشست و برخاست‏با خبرگان عیب شناس و بصیر که حساس و دقیقند،مى‏تواند آینه‏اى باشد که کاستیهاى ما را به ما بنماید. اگر اهل دقت‏باشیم،گاهى اشاره‏ها، کنایه‏ها، نگاه‏ها و برخوردهاى اهل نظر و محاسبه، حامل‏«پیام‏» است و مى‏تواند «خط‏» بدهد.

 

چه عیب دارد که از دوستانمان بخواهیم عیوب ما را به ما تذکر دهند؟

نه از روى کین، بلکه با انگیزه تذکر و خیرخواهى،

نه به قصد ویران کردن، بلکه با هدف ساختن،

نه پیش دیگران و به قصد رسواسازى، بلکه خصوصى، در گوشى،برادرانه، دلسوزانه و اصلاحگرانه!

 

نه به عنوان ضربه، بلکه به صورت «هدیه‏». آنگونه که امام صادق‏علیه السلام‏مى‏پسندید و توصیه مى‏فرمود.

اینجاست که «جهادى عظیم‏» لازم است و گذشتى فداکارانه از دوسوى: یکى آنکه تذکر مى‏دهد، دیگرى آنکه تذکر مى‏شنود.

 

جز انسانهاى با شهامت، کسى حاضر نمى‏شود که خویشتن را درمعرض نگاههاى نقاد و کنجکاو قرار دهد و نتیجه را هم، هر چه بودبپذیرد! و جز انسانهاى ارزشى، کسى حاضر نمى‏شود که به قصه خدمت‏به‏دوست، بدون مجامله و کتمان و مداهنه، خطاهاى دوست صمیمى‏اش رابگوید.

 

راستى که یافتن چنین دوستانى دشوار است، و «تداوم دوستى‏» با این اوصاف، دشوارتر!

 

 



محمد مهدی شیرشکن(شنبه 85 مرداد 14 ساعت 3:30 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
<      1   2   3   4      >

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
چکیده ای از زندگی امام رضا
[عناوین آرشیوشده]
 
Copyright © 2006-KhazoKhil.Com All Right Reserved